Share

cover art for سی – خفتهٔ روزگار

شعر کست | SherCast

سی – خفتهٔ روزگار

Season 1, Ep. 30

سعدی : ما را همه شب نمی‌برد خواب

 

ما را همه شب نمی‌برد خواب

ای خفته روزگار دریاب

در بادیه تشنگان بمردند

وز حله به کوفه می‌رود آب

ای سخت کمان سست پیمان

این بود وفای عهد اصحاب

خار است به زیر پهلوانم

بی روی تو خوابگاه سنجاب

ای دیده عاشقان به رویت

چون روی مجاوران به محراب

من تن به قضای عشق دادم

پیرانه سر آمدم به کُتّاب

زهر از کف دست نازنینان

در حلق چنان رود که جُلّاب

دیوانه کوی خوبرویان

دردش نکند جفای بواب

سعدی نتوان به هیچ کشتن

اِلّا به فراق روی احباب

 

لینک های پادکست

پادکست بوطیقا –  قسمت هشتم

شبکه های اجتماعی : اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا

حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا

تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com

More episodes

View all episodes

  • 81. هشتاد و یک - پیران سر: عراقی

    05:21
    عراقی ‌نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان‌به خوبی در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان‌چو آمد در دل و دیده خیالت آشنا بنشست‌ز ملک خویش سلطان را بدر کردن توان؟ نتوان‌مرا این دوستی با تو قضای آسمانی بود‌قضای آسمانی را دگر کردن توان؟ نتوان‌چو با ابروی تو چشمم به پنهانی سخن گوید‌از آن معنی رقیبان را خبر کردن توان؟ نتوان‌چو چشم مست خونریزت ز مژگان ناوک اندازد‌بجز جان پیش تیر تو سپر کردن توان؟ نتوان‌گرفتم خود که بگریزم ز دام زلف دلگیرت‌ز تیر غمزهٔ مستت حذر کردن توان؟ نتوان‌نگویی چشم مستت را، که خون من همی ریزد‌ز خون بی‌گناه او را حذر کردن توان؟ نتوان‌بگو با غمزهٔ شوخت، که رسوای جهانم کرد:‌به پیران سر عراقی را سمر کردن توان؟ نتوان ‌لینک های پادکست‌پادکست بوطیقا - قسمت نوزدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا |  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : یار دبستانیتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
  • 80. هشتاد - هشت بهشت: فرخی یزدی

    08:32
    فرخی یزدی ‌‌‌لله الحمد که تهران بود آزرمِ بهشت‌ملت از هر جهت آسوده، چه زیبا و چه زشت‌اغنیا مشفق و با عاطفه و پاک‌سرشت‌فقرا را نبود بستر و بالین از خشت‌الغرض از ستم و جور اثری 'نیست که نیست‌خبر این است که اینجا خبری نیست که 'نیست‌ ‌مالِ ملت نشود حیف به تهران یک جو‌نَبُوَد خرقه‌ی بیچاره معلم به گرو‌کِشته‌ی صبرِ «آژان» را نکند فقر درو‌از کُهن‌مُخبرِ ما این خبر از نو بشنو!‌الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست‌خبر این است که اینجا خبری نیست که نیست‌ ‌سَر به سَر امن و امان منطقه‌ی تبریز است‌خاکِ آن خطّه چه فردوسِ نشاط‌انگیز است!‌تیغ بُرّانِ ایالت به اعادی تیز است‌کِلْکِ مُعجز شِیَمَش جادوی سحرانگیز است‌الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست‌خبر این است که اینجا خبری نیست که نیست‌ ‌گر چه رنجور به شیراز ایالت شده است‌لیک از حَضرتشان رفعِ کسالت شده است‌ظلمِ ضبّاط مبدل به عدالت شده است‌این همه مَعدِلت اسباب خجالت شده است‌الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست‌خبر این است که اینجا خبری نیست که نیست‌ ‌اهلِ کرمان همه آسوده و فارغ ز بلا‌کس بر ایشان نکند ظلم چه پنهان چه مَلا‌همگی شاکر و راضی ز عمومِ وُکلا‌حالِ آن جامعه خوبست زِ لطفِ وزرا‌الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست‌خبر این است که اینجا خبری نیست که نیست‌ ‌یزد امن است و اهالیش دعاگو هستند‌بهرِ ابقای حکومت به هیاهو هستند‌پیِ تقدیم هدایا به تکاپو هستند‌راست گویی، همه در روضه‌ی مینو هستند‌الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست‌خبر این است که اینجا خبری نیست که نیست ‌دوش ابر آمد و باران به ملایر بارید‌قیمتِ گندم و جو چند قِرانی کاهید‌در همان موقع شب، دختر قاضی زایید‌فتنه از مرحمت و عدلِ حکومت خوابید‌الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست‌خبر این است که اینجا خبری نیست که نیست ‌همدان از ارم امروز نشانی دارد‌انتخابات در آنجا جَرَیانی دارد‌حضرت اقدس والا دَوَرانی دارد‌بهر کاندید شدن نطق و بیانی دارد‌الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست‌خبر این است که اینجا خبری نیست که نیست ‌خرس خونسار فراری شده امسال به کوه‌سارقِ زَلَّقی از امنیت آمد به ستوه‌رهزنان را دگر آنجا نبود جمع و گروه‌نیست نظمیه در آن ناحیه با فَرّ و شکوه‌الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست‌خبر این است که اینجا خبری نیست که نیست اصفهان، شُکر که چون هشت‌بهشت آباد استدلِ مردم همه از دادِ حکومت شاد استبس که فکر و قلم و نطق و بیان آزاد است،حرفِ مردم همه از دوره‌ی استبداد استالغرض از ستم و جور اثری نیست که نیستخبر این است که اینجا خبری نیست که نیست ‌لینک های پادکست‌پادکست بوطیقا - قسمت هجدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا |  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : چپترتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
  • 79. هفتاد و نه – عشقِ عیان: فروغی بسطامی

    07:01
    فروغی بسطامی‌‌‌بر سر راه تو افتاده سری نیست که نیست‌خون عشاق تو در ره‌گذری نیست که نیست‌غیرت عشق عیان خون مرا خواهد ریخت‌که نهان با تو کسی را نظری نیست که نیست‌من نه تنها ز سر زلف تو مجنونم و بس‌شور آن سلسله در هیچ سری نیست که نیست‌نه همین لاله به دل داغ تو دارد ای گل‌داغ سودای رخت بر جگری نیست که نیست‌اثری آه سحر در تو ندارد، فریاد‌ور نه آه سحری را اثری نیست که نیست‌سیل اشک ار بکند خانهٔ مردم نه عجب‌کز غمت گریه کنان چشم تری نیست که نیست‌جز شب تیرهٔ ما را که ز پی روزی نیست‌پی هر شام سیاهی سحری نیست که نیست‌چون خرامی، به قفا از ره رحمت بنگر‌کز پی‌ات دیدهٔ حسرت نگری نیست که نیست‌بی خبر شو اگر از دوست خبر می‌خواهی‌زان که در بی خبری‌ها خبری نیست که نیست‌ترک سر تا نکنی پای منه در ره عشق‌که درین وادی حیرت خطری نیست که نیست ‌من مسکین نه همین خاک درش می‌بوسم‌خاک بوس در او تاجوری نیست که نیست‌قابل بندگی خواجه نگردید افسوسور نه در طبع فروغی هنری نیست که نیست ‌لینک های پادکست‌پادکست بوطیقا - قسمت هجدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا|  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : نوارِ زردتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
  • 78. هفتاد و هشت – قبای عربی: اقبال لاهوری

    05:48
    ‌‌اقبال لاهوری‌سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست‌مست لعلین تو شیرین سخنی نیست که نیست‌در قبای عربی خوشترک آئی به نگاه‌راست بر قامت تو پیرهنی نیست که نیست‌گرچه لعل تو خموش است ولی چشم ترا‌با دل خون شدهٔ ما سخنی نیست که نیست‌تا حدیث تو کنم بزم سخن می سازم‌ورنه در خلوت من انجمنی نیست که نیست‌ای مسلمان دگر اعجاز سلیمان آموز‌دیده بر خاتم تو اهرمنی نیست که نیست‌ ‌لینک های پادکست‌پادکست بوطیقا - قسمت هجدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا|  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : پادکست قصه‌ها | داستانک و داستان‌کوتاهتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
  • 77. هفتاد و هفت - میمِ دهن: صائب تبریزی

    06:40
    ‌‌صائب تبریزی‌‌حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست‌‌خلوت فکر تو چاه ذقنی نیست که نیست‌نه همین صبح ازین درد گریبان چاک است‌چاک سودای تو در پیرهنی نیست که نیست‌ساغر چشم تو در دیر و حرم در دورست‌حسن بی قید تو در انجمنی نیست که نیست‌هر یک از اهل نظر را به زبانی دارد‌چشم پر کار ترا هیچ فنی نیست که نیست‌بلبل و طوطی و قمری همه نالان تواند‌در دبستان تو شیرین سخن نیست که نیست‌همه نازک بدنان در خم آغوش تواند‌سینه‌چاک تو گل و یاسمنی نیست که نیست‌گر چه در بسته‌ی شرم است کمانخانه تو‌از خدنگِ تو مشبک بدنی نیست که نیست‌شمع و پروانه و گل نغمه سرایی دارد‌خارخار تو گل پیرهنی نیست که نیست‌زهره‌ی کیست که از شکوه تواند دم زد؟‌حیرت روی تو قفلِ دهنی نیست که نیست‌به چه جمعیتِ خاطر درِ مدح تو زنم؟‌که پریشانِ تو زلف سخنی نیست که نیست‌نه همین حالِ غریبی است مرا دور از تو‌شام غربت ز تو صبح وطنی نیست که نیست‌نه همین خامه صائب ز تو طوبی ثمرست‌آب لطف تو روان در چمنی نیست که نیست ‌لینک های پادکست‌پادکست بوطیقا - قسمت هجدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا|  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : مشمولتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
  • 76. هفتاد و شش – مشتاقِ وصال

    04:54
    ‌اوحدالدین کرمانی‌بر حال منت دسترسی نیست که نیست‌واندر دلم از تو نفسی نیست که نیست‌تنها نه منم چنین که در جمله جهان‌زین سان که منم از تو کسی نیست که نیست‌ ‌ابن یمین‌بر چشم و دلم زغم نمی نیست که نیست‌بر جان ز حوادث المی نیست که نیست‌خوش باش و مده فرصت شادی از دست‌کز دور فلک هیچ غمی نیست که نیست‌‌فضولی بغدادی‌مشتاق وصال تو کسی نیست که نیست‌حیران جمال تو کسی نیست که نیست‌بد حال ز حال تو کسی نیست که نیست‌خالی ز خیال تو کسی نیست که نیست‌‌سعید نقش‌بندی یزدی (سعیدا)‌بی ذکر تو هیچ زنده ای نیست که نیست‌بی یاد تو هیچ بنده ای نیست که نیست‌شادی من از برای ماتم باشد‌صد گریه نهان به خنده ای نیست که نیست‌ سعید نقش‌بندی یزدی (سعیدا)‌بی یاد خدا ذی نفسی نیست که نیست‌بی نشئهٔ او بوالهوسی نیست که نیست‌خالی ز خیال او ندیدیم دلی‌بی بلبل مستی قفسی نیست که نیست‌ لینک های پادکست‌پادکست بوطیقا - قسمت هجدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا|  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : پادکست سی‌مرغتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
  • 75. هفتاد و پنج - پری‌زاده: سعدی

    08:39
    ‌سعدی‌تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آییکآدمیزاده نباشد به چنین زیباییراست خواهی نه حلال است که پنهان دارندمثل این روی و نشاید که به کس بنماییسرو با قامت زیبای تو در مجلس باغنتواند که کند دعوی همبالاییدر سراپای وجودت هنری نیست که نیستعیبت آن است که بر بنده نمی‌بخشاییبه خدا بر تو که خون من بیچاره مریزکه من آن قدر ندارم که تو دست آلاییبی رخت چشم ندارم که جهانی بینمبه دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایینه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مالهمه اسباب مهیاست تو در می‌باییبر من از دست تو چندان که جفا می‌آیدخوشتر و خوبتر اندر نظرم می‌آییدیگری نیست که مهر تو در او شاید بستچاره بعد از تو ندانیم به جز تنهاییور به خواری ز در خویش برانی ما راهمچنان شکر کنیمت که عزیز ماییمن از این در به جفا روی نخواهم پیچیدگر ببندی تو به روی من و گر بگشاییچه کند داعی دولت که قبولش نکنندما حریصیم به خدمت تو نمی‌فرماییسعدیا دختر انفاس تو بس دل ببردبه چنین زیور معنی که تو می‌آراییباد نوروز که بوی گل و سنبل داردلطف این باد ندارد که تو می‌پیمایی لینک های پادکست‌پادکست بوطیقا - قسمت هفدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا|  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
  • 74. هفتاد و چهار - نیست که نیست‌: حافظ

    16:25
    حافظ‌‌روشن از پرتوِ رویت نظری نیست که نیست‌مِنَّت خاکِ درت بر بصری نیست که نیست‌ناظرِ روی تو صاحب نظرانند  ولی‌سِرِّ گیسوی تو در هیچ سَری نیست که نیست‌اشکِ غَمّازِ من ار سرخ برآمد چه عجب؟‌خجل از کردهٔ خود پرده دری نیست که نیست‌تا به دامن ننشیند ز نسیمت گَردی‌سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست‌تا دم از شامِ سرِ زلفِ تو هر جا نزند ‌با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست‌من از این طالع شوریده بِرَنجَم ور نه‌بهره مند از سَرِ کویت دگری نیست که نیست‌از حیایِ لبِ شیرینِ تو ای چشمهٔ نوش‌غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست‌آب چشمم که بر او مِنَّت خاکِ درِ توست‌زیرِ صد مِنَّتِ او خاکِ دری نیست که نیست‌از وجودم قَدَری نام و نشان هست که هست‌ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست‌شیر در بادیه‌ی عشق تو روباه شود‌آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست‌مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز ‌ور نه در مجلسِ رندان خبری نیست که نیست‌غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است‌در سراپای وجودت هنری نیست که نیست‌ لینک های پادکست‌پادکست بوطیقا - قسمت هفدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا| اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
  • 73. هفتاد و سه – سمن بویان: حافظ

    10:48
    حافظ‌سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند‌پری رویان قرارِ دل چو بستیزند، بستانند‌به فِتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند، بربندند‌ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند‌به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند‌نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند‌ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند‌ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند‌سرشکِ گوشه گیران را چو دَریابند، دُر یابند‌رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند‌دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد‌ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، دَر مانند‌چو منصور از مراد آنان که بردارند، بَر دارند‌بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند‌در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند‌که با این دَرد اگر دربند درمانند، دَر مانند‌لینک های پادکست‌پادکست بوطیقا  - قسمت هفدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا| اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌ حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com‌