Share
شعر کست
قسمت هفتاد - باده شبانه: شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی
(ترجیعبند: بند 7 از 9)
ساقیا بادهٔ شبانه کجاست
می بیاور که دور نوبت ماست
جام گیتی نمای پیش آور
که در آن جرعة خدای نماست
بی خبر کن مرا ز هستی خود
تا خبر آرمت که یار کجاست
به گدائی رویم بر در دوست
که مراد همه جهان آنجاست
چون شنید ساقی این زِمن با پیر
مشورت کرد و گفت این چه صلاست؟
پیر پیمانه نوش پیمان ده
آن زمان که بزم می آراست
گفت با دوست هر که بنشیند
بباید اول ز رأی خود برخاست
تا ببینی به دیدهٔ معنی
نعمت الله را تو از چپ و راست
پس از آنت به گوش جان آید
در جهان آنچه مخفی و پیداست
که سراسر جهان و هرچه در اوست
عکس یک پرتوی است از رخ دوست
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا – قسمت چهاردهم | قسمت پانزدهم | قسمت شانزدهم
شبکه های اجتماعی : اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
More episodes
View all episodes
90. نود - خارِ مغیلان: حافظ
04:43حافظیوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُورکلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخورای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مَکُنوین سَرِ شوریده باز آید به سامان، غم مخوردورِ گردون گر دو روزی بر مُرادِ ما نبوددائماً یکسان نباشد حالِ دوران، غم مخورگر بهارِ عمر باشد، باز بر تختِ چمنچَترِ گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان! غم مخورای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَدچون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخورهان مَشو نومید چون واقِف نِهای بر سِرِّ غیبباشد اندر پرده، بازیهایِ پنهان، غم مخوردر بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدمسرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخورگر چه منزل بَس خطرناک است و مقصد ناپدیدهیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخورحال ما در فُرقتِ جانان و اِبرامِ رقیبجمله میداند خدایِ حالْ گردان غم مخورحافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تارتا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور لینک های پادکستپادکست بوطیقا - قسمت بیستمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقاحمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقاتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com89. هشتاد و نه - مصر و کنعان: سعدی
06:18سعدیکه برگذشت که بویِ عبیر میآید؟ که میرود که چنین دلپذیر میآید؟ نشانِ یوسفِ گمکرده میدهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر میآید ز دست رفتم و بیدیدگان نمیدانند که زخمهای نظر بر بصیر میآید همیخرامد و عقلم به طبع میگوید نظر بدوز که آن بینظیر میآید جمال کعبه چنان میدوانَدَم به نشاط که خارهای مغیلان حریر میآید نه آن چنان به تو مشغولم، ای بهشتی روی که یادِ خویشتنم در ضمیر میآید ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم و گر مقابله بینم که تیر میآید هزار جامه معنی که من براندازم به قامتی که تو داری قصیر میآید به کشتن آمده بود آن که مدعی پنداشت که رحمتی مگرش بر اسیر میآید رسید ناله سعدی به هر که در آفاق هم آتشی زدهای تا نفیر میآید لینک های پادکستپادکست بوطیقا - قسمت بیستمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقاحمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقامعرفی پادکست : کاغذ اخبارتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com88. هشتاد و هشت - کمال بهجت: سعدی
05:26سعدی یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود و معلم از آنجا که حس بشریت است با حسن بشره او معاملتی داشت و وقتی که به خلوتش دریافتی گفتی:نه آنچنان به تو مشغولم ای بهشتیرویکه یادِ خویشتنم در ضمیر میآیدز دیدنت نتوانم که دیده در بندمو گر مقابله بینم که تیر میآیدباری پسر گفت: آن چنان که در آداب درس من نظری میفرمایی در آداب نفسم نیز تأمل فرمای تا اگر در اخلاق من ناپسندی بینی که مرا آن پسند همینماید بر آنم اطلاع فرمایی تا به تبدیل آن سعی کنم.گفت: ای پسر! این سخن از دیگری پرس که آن نظر که مرا با توست جز هنر نمیبینم.چشم بداندیش که برکنده بادعیب نماید هنرش در نظرور هنری داری و هفتاد عیبدوست نبیند به جز آن یک هنر لینک های پادکستپادکست بوطیقا - قسمت بیستمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقاحمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقامعرفی پادکست : مفرتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com87. هشتاد و هفت - غزلیاتِ عراقی: حافظ
07:34حافظیاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکردبه وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکردآن جوانبخت که میزد رقمِ خیر و قبولبندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکردکاغذین جامه به خونابه بشویم که فلکرهنمونیم به پایِ عَلَمِ داد نکرددل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسدنالهها کرد در این کوه که فرهاد نکردسایه تا بازگرفتی ز چمن مرغِ سحرآشیان در شِکَنِ طُرِّهٔ شمشاد نکردشاید ار پیکِ صبا، از تو بیاموزد کارزان که چالاکتر از این حرکت باد نکردکِلْکِ مَشّاطِهٔ صُنعَش نَکِشد نقشِ مرادهر که اقرار بدین حُسنِ خداداد نکردمطربا پرده بگردان و بزن راهِ عراقکه بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکردغزلیاتِ عراقیست سرودِ حافظکه شنید این رهِ دلسوز؟ که فریاد نکرد لینک های پادکستپادکست بوطیقا - قسمت نوزدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا| اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقاحمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقاتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com86. هشتاد و شش - آهِ سحرخیزان: حافظ
04:56حافظمرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شدقضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شدرقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشتمگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟مجالِ من همین باشد که پنهان مهرِ او ورزمکنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شدمرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودندهر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شدخدا را محتسب ما را به فریادِ دف و نی بخشکه سازِ شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شدشرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقیدلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شدمشوی ای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ حافظکه زخمِ تیغِ دلدار است و رنگِ خون نخواهد شد لینک های پادکستپادکست بوطیقا - قسمت نوزدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا| اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقاحمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقاتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com85. هشتاد و پنج - مفتاحِ دعا: حافظ
05:53حافظبُوَد آیا که درِ میکدهها بگشایندگره از کارِ فروبستهٔ ما بگشاینددرِ میخانه چو بستند خدایا مپسندکه درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشاینداگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستنددل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایندبه صفایِ دلِ رندان و صَبوحی زدگانبس درِ بسته به مِفْتاحِ دعا بگشایندنامهٔ تَعزیَتِ دختر رَز بِنْویسیدتا حریفان همه خون از مژهها بگشایندگیسوی چنگ بِبُرّید به مرگِ مِیِ نابتا همه مُغبَچِگان زلفِ دوتا بگشایندحافظ این خرقه که داری تو ببینی فرداکه چه زُنّار ز زیرش به جفا بگشایندلینک های پادکستپادکست بوطیقا - قسمت نوزدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا| اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقاحمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقاتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com84. هشتاد و چهار - کام از لب: عراقی
18:59عراقیبود آیا که خرامان ز درم بازآیی گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی گذری کن که خیالی شدم از تنهایی گفته بودی که بیایم، چو به جان آیی تو من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی جز تو اندر نظرم, هیچ کسی میناید وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی گفتی از لب بدهم کام عراقی روزی وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی لینک های پادکستپادکست بوطیقا - قسمت نوزدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا| اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقاحمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقاتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com83. هشتاد و سه – بوسه پنهان: اوحدی مراغه ای
06:59اوحدی مراغهایبه ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوانچو او باشد بغیر از او نظر کردن، توان؟ نتوانز سودای کنار او حذر میکردم از اولکنون چون در میان رفتم حذر کردن، توان؟ نتوانسرم در دام و تن در قید و دل دربند مهر اومسلمانان، درین حالت سفر کردن توان؟ نتوانغریبی، مفلسی گر با کسی دلبستگی داردبدین تهمت ز شهر او را بدر کردن، توان؟نتوانبه جرم آنکه این دل میل خوبان میکند، وقتیدل بیچاره را خون در جگر کردن، توان ؟ نتوانز قوس ابروان چشمش چو تیر از غمزه اندازدبغیر از دیده تیرش را سپر کردن، توان؟ نتوانبه زاری پیکر عشق از رخ او نور میگیردچنان رخ را قیاسی با قمر کردن، توان؟ نتوانمرا گوید: حدیث من مگو، دیگر چه میگویی؟حدیث پادشاهان را دگر کردن، توان؟ نتوانازان لب اوحدی گر بوسهای بستد شبی پنهانچه گویی؟ عالمی را زان خبر کردن، توان؟ نتوان لینک های پادکستپادکست بوطیقا - قسمت نوزدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا| اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقاحمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقامعرفی پادکست : دراماتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com82. هشتاد و دو – سگِ کوی: عراقی
04:49عراقیز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوانز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتواناگر صد بار هر روزی برانی از بر خویشمشد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوانمرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانشبگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتواندریغا! رفت عمر من، ندیدم یک نفس رویتکنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوانرسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستانکه پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوانچه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گویدکه: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوانعراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آیددر خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوانلینک های پادکستپادکست بوطیقا - قسمت نوزدهمشبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقاحمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقاتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com