Latest episode
9. پادکست تو را نیز عاشوراییست - فصل نهم- سیاره رنج
06:14||Season 1, Ep. 9بسم الله الرحمن الرحیمفصل نهم:سیاره رنجراویروز بالا آمده بود که جنگ آغاز شد و ملائك به تماشاگه ساحتِ مردانگی و وفای بنی آدم آمدند. مردانگی و وفا را کجا می توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا که راه همچون صراط از بطن هاویه آتش می گذرد؟ ... دیندار آن است که درکشاکش بلا دیندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم ، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد .چه باید گفت؟ جنگ در کربلا درگیر است و این سوی و آن سوی ، مردمانی هستند در سرزمینهایی دور و دورتر که هیچ پیوندی آنان را به کربلا و جنگ اتصال نمی دهد. آنجا بر کرانه فرات ، در دهكده عَقر... دورتر در کوفه ، درمكه، مدینه، شام، یمن ... زنگبار، روم، ایران، هندوستان و چین ... طوفان نوح همه زمین را گرفت ،اما این طوفان تنها سفینه نشینان عشق را درخود گرفته است. چه باید گفت با سبكباران ساحل ها که بی خبر از بیم موج و گردابی اینچنین هایل ، آنجا بر کرانه های راحت و فراغت و صلح و سلم غنوده اند؟ آیا جای ملامتی هست؟طوفان کربلا ، طوفان ابتلایی است که انسانیت را درخود گرفته و آن کرانه های فراغت، سراب های غفلتی بیش نیست . انسان کشتی شكسته طوفان صدفه نیست، رها شده بر پهنه اقیانوس آسمان؛ انسان قلب عالم هستی و حامل عرش الرحمن است، و این سیاره؛ عرصه تكوین...تاریخ امانتدار فریاد«هل من ناصر» حسین است و فطرت گنجینه دار آن ... و ازآن پس ، کدام دلی است که با یاد او نتپد؟ مردگان را رها کن، سخن از زندگان عشق می گویم. خورشیدبه مرکزآسمان رسید و سایه ها به صاحب سایه پیوستند .امید داشتم که قیامت برپا شود، اما خورشید در قوس نزول افتاد و سِفرِ زوال آغاز شد .دهر خجل شد و اگر صبر خیمه بر آفاق نزده بود، آسمان انشقاق می یافت و خورشید چهره از شرم می پوشاند و سوز دل زمین، دریاها را می خشكاند و... سال های دریغ فرا می رسید.و تو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت، پاي به سياره زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي استکتاب فتح خون - شهید مرتضی آوینیبا صدای زینب آزادکاری از کارگروه پادکست هیئت هنرمحرم 1402#تو_را_نیز_عاشوراییست#پادکست_هیئت_هنر#پادکست#هیئت_هنر
More episodes
View all episodes
10. پادکست تو را نیز عاشوراییست - فصل دهم - تماشاگه راز
06:14||Season 1, Ep. 10بسم الله الرحمن الرحیمفصل دهم:تماشاگه رازراویحسین دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود... و اینجا سدره المنتهی است. نه... که او سدره المنتهی را آنگاه پشت سرنهاده بود که از مكه پای در طریق کربلا نهاد.. و جبرائیل تنها تا سدره المنتهی همسفر معراج انسان است . او آنگاه که اراده کرد تا از مكه خارج شود گفته بود: من کان فینا باذلاً مهجته و موطناً علی لقاءالله نفسه فلیرحل معنا، فاننی راحل مصبحا ان شاءالله تعالی. سدره المنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است.اما قلمرو آل کسا، ساحت امانتداری و اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمی دهند که هیچ ، بال می سوزانند .آنان که با چشم ظاهر می نگرند او را دیده اند که بر بالین علی اکبر علی الدنیا بعدك العفا گفته است و بر بالین قاسم عزَّ والله علی عمك ان تدعوه فلا یجیبك او یجیبك ثم لا ینفعك و اکنون بر بالین ابی الفضل عباس می گوید: الان انكسر ظهری و قلت حیلتی...بعدها امُّ البنین دررثای عباس سرود:یامن رای العباس کر علی جماهیر النقدو وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبدانبئت ان ابنی اصیب برأسه مقطوع یدو یلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمدلوکان سیفك فی یدیك لما دنی منك احداگر آسمان دنیا بهشت است ، آسمان بهشت کجاست که عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنُّی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، کران تا کران ، به تسخیر انسان کامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود ...و تو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت، پاي به سياره زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي استکتاب فتح خون - شهید مرتضی آوینیبا صدای عطیه علی همتیکاری از کارگروه پادکست هیئت هنرمحرم 1402#پادکست_تو_را_نیز_عاشوراییست#پادکست_هیئت_هنر#پادکست#تورانیزعاشورییست#تو_را_نیز_عاشورایی_است8. پادکست تو را نیز عاشوراییست - فصل هشتم- غربال دهر
06:15||Season 1, Ep. 8بسم الله الرحمن الرحیمفصل هشتم:غربال دهرراویتن چهره ای است که جان را ظاهرمی کند ، اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان که روح را مرکبی می گیرند در خدمت اهوای تن ، چه می دانند که چرا اهل باطن از قفس تن می نالند؟ تن چهره جان است، اما از آن اقیانوس بی کرانه نَمی بیش خو ندارد، و اگر داشت که آن دلباختگان صنم ظاهر ، حسین را می شناختند.محتضران را دیده ای که هنگام مرگ چه رعشه ای بر جانشان می افتد؟ آن جذبه عظیم را که از درون ذرات تن، جان را به آسمان لایتناهای خلد می کشاند که نمی توان دید... اما تن را از آن همه ، جز رعشه ای نصیب نیست . این رعشه، رعشه مرگ است ؛ مرگی پیش از آنكه اجل سر رسد و سایه پردهشت بال های ملك الموت بر بستر ذلت حُر بیفتد ... موتوا قبل ان تموتوا. اینجا دیگر این حُر است که جان خویش را می ستاند، نه ملك الموت...حُر بن یزید ریاحی تكبیره الاحرام خون بست و آخرین حجاب را نیز درید و آزاد از بندگی غیر، حُرُّ وارد نماز عشق شد و این نماز ، دائم است و آن که درآن وارد شود هرگز از آن فارغ نخواهد شد: الذین هم علی صلاتهم دائمون...احرار را چه بسا که مكر لیل و نهار به دارالاماره کوفه بكشاند، اما غربال ابتلائات هیچ کس را رها نمی کند و اهل صدق را، طوعاً یا کرهاً ، از اهل کذب تمییز می دهد ... مكاری چون ضحاك بن عبدالله نیز نمی تواند از چشم ابتلای دهر پنهان شود... و فاش باید گفت ، این محضر عظیم حق جایی برای پنهان شدن ندارد...تن ضحاك بن عبدالله همه عاشورا، ازصبح تا غروب، به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، اما جانش ، حتی نفسی به ملكوتی که آن احرار را بار دادند راه نیافت ، چرا که بین خود و حسین شرطی نهاده بود : "عبادت مشروط" ... اما زنهار که لوح تقدیر ما بر قلم اختیار می رود!تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن/که خواجه خود روش بنده پروری داندضحاک بن عبدالله همه ی روز را جنگیده بود، اما شهادت ، همه ی روز را از او گریخته بود .دهر نیز همه ی لوازم را جمع آورده بود ، تا او بتواند از آن معرکه بگریزد، معرکه ای که دشمن آنچنان بر آن احاطه داشت ، که حلقه ای بر خاتم انگشتر...نه ، ستوه را در کار خلقت راهی نیست ، و سرانجام کار ما بلا استثناء انعکاس چهره ی باطن ماست، در آیینه ی دهر...و تو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت، پاي به سياره زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي استکتاب فتح خون - شهید مرتضی آوینیبا صدای محمد رسولپورکاری از کارگروه پادکست هیئت هنرمحرم 1402#پادکست_تو_را_نیز_عاشوراییست#پادکست_هیئت_هنر#پادکست#تورانیزعاشورییست#تو_را_نیز_عاشورایی_است7. تو را نیز عاشوراییست - فصل هفتم - تمییز خبیث از طیب
06:14||Season 1, Ep. 7بسم الله الرحمن الرحیمفصل هفتم:تمییز خبیث از طیبراویفجر صادق دمید و مؤذن آسمانی در میان زمین و آسمان ندا در داد: سبوح قدوس رب الملائكه و الروح . امام به نماز فجر ایستاد و اصحاب به او اقتدا کردند و ظاهر و باطن و اول و آخر به هم پیوست.میان ظاهر و باطن ، وادی حیرتی است که عقل درآن سرگردان است. تن در دنیاست و جان در آخرت: این یك به سوی خاك می کشاند و آن یك به سوی آسمان ، و چشم حس ظاهربین است. درمیان لشكر عمرسعد نیز بسیارند کسانی که به نماز ایستاده اند . وا اسفا! چگونه باید به آنان فهماند که این نماز را سودی نیست اکنون که تو با باطن قبله سر جنگ گرفته ای؟ وا اسفا! چگونه باید این جماعت را از بادیه وهم میان ظاهر و باطن رهاند؟ امام ، باطن قبله است و نماز را باید به سوی قبله گزارد. آیا هیچ عاقلی پشت به قبله نماز می گزارد؟ نماز آنگاه نماز است که میان ظاهر و باطن جمع شود و اگر نه ، مقتدای آن نماز که در لشكر یزید بخوانند شیطان است. اسلام لباسی نیست که باپیكر جاهلیت جفت بیاید ، اما اینجا دنیاست و بادیه وهم میان ظاهر و باطن فاصله انداخته است . شیطان جاهلان متنسك را با نماز می فریبد . در اینجاست که ائمه کفر همواره از پیراهن عثمان عَلَم جنگ با علی(ع) می سازند. اگر آنان پرده از مطامع دنیایی خویش بر می داشتند که این خیل انبوه با آنان همراه نمی شد. شیطان جاذبه های دنیایی را زینت می دهد تا آدمی زاده را بفریبد ... اما این فریب درنفس توست. شیطان تنها آنچه را که درنفس توست زینت می بخشد. سلطنت او تنها بر اغواشدگان خویش است و اغواشدگان شیطان ، فراموشیانِ دیار وهمند که اعمالشان با صورت هایی خیالی بر آنان جلوه می کند؛ سرابی با کاخ های خضرا ، دژهایی هوش ربا، جناتی معلق بر آبگینه ها و پریانی غمُّاز... خوابی که جز با دمیدن در ناقور مرگ شكسته نمی شود.آری، این انگاره ای است که شیطان دینداران را به آن می فریبد. روزها و شب ها می گذرند و او می پندارد که فراموشش کرده اند... اما در زیر آسمان مگر جایی هم هست که از چشم مرگ پنهان باشد؟ هذا رأس قاتل الحسین ؛ هذا رأس قاتل الحسین علیه السلام...و از آن روز ،دیگر آتش بر یاران حسین سرد و سلامت است و تیرها پیك های بشارتی هستند به بهشت. تیرها می بارند... تا بین ما و حیات دنیا را، هر چه هست، ببُرند و رشته توکل ما را محكم کنند و ما را به یقین برسانند و سرّ آنكه آتش بر ابراهیم گلستان می شود نیز یقین است...و تو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت، پاي به سياره زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي استکتاب فتح خون - شهید مرتضی آوینیبا صدای امیرحسین حیرانیان کاری از کارگروه پادکست هیئت هنرمحرم 1402#پادکست_تو_را_نیز_عاشوراییست#پادکست_هیئت_هنر#پادکست6. تو را نیز عاشوراییست - فصل ششم - ناشئه الیل
06:14||Season 1, Ep. 6بسم الله الرحمن الرحیمفصل ششم: ناشئه الیلراویاینك زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته که غروب کندفرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر. فرات تشنه مشكهای اهل حرم است و بیابان تشنه خون امام و امام از هر دو تشنه تر است؛ اما نه آن تشنگی که با آب سیراب شود... او سرچشمه تشنگی است ، و می دانی ، رازها را همه ، در خزانه مكتومی نهاده اند که جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی شود .آل کسا در انتظار خامس خویشند ، تا روز بعثت به غروب عاشورا پایان گیرد و خورشید رحمت نبوی در افق خونین تاریخ غروب کند و شب آغاز شود...این تویی که اینجا ، بر کرانه آسمان ، در شب دریغ نور، و امانده ای و بال شكسته ، و جز سوسویی دور به تو نمی رسد .و این تویی اکنون، مسافر سفر بلند شب که در اشتیاق روز، چشم به افق طلوع دوخته ای و انتظار می کشی . اگر شب نبودو اگرشب ، آن همه بلند و ژرف نبود ، این اشتیاق نبود.مگر امام را به این یك شب چه نیازی است که اینچنین می گوید؟ کیست که این راز را بر ما بگشاید؟... اصحاب عشق را رنجی عظیم در پیش است . پای بر مسلخ عشق نهادن ، گردن به تیغ جفا سپردن ، با خون کویر تشنه را سیراب کردن و ... دم بر نیاوردن ! اگر ناشئه لیل نباشد، این رنج عظیم را چگونه تاب می توان آورد؟ یا ایها المزمل ـ قم الیل ...ـ انا سنلقی علیك قوال ثقیااما مگرنه اینكه آن صحرا بادیه هول ابتالئات است و هیچ کس را تا به بالی کربال نیازموده اند از دنیا نخواهند برد؟ آنان را که این لیاقت نیست رها کرده ام ، مرادم آن کسانند که یا لیتنا کنا معكم گفته اند . پس بگذار مرا که در جمع اصحاب تو بنشینم و سر در گریبان گریه فرو کنم .« خورشید سرخ تاسوعا در افق نخلستان های کرانه فرات غروب کرده است و زمین ملتهب کربلا را به ستاره جُدَی سپرده و مؤذن آسمانی اذن حضور داده است ودروازه های عالم قرب را گشوده ... زمین از دل ذرات به آسمان پیوسته است و نسیمی خنك از جانب شمال وزیدن گرفته ... و اصحاب ، نماز گریه می گزارند.شب هر چه در خویش عمیق ترمی شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد و این ، سراالسرار شب زنده داران است . اگر ناشئه لیل نباشد، رنج عظیم روز را چگونه تاب آوریم ؟راز قربت را ، یاران ، در قربانگاه بر سرهای بریده فاش می کنند و میان ما و حسین همین خون فاصله است .و تو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت، پاي به سياره زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي استکتاب فتح خون - شهید مرتضی آوینیبا صدای محمد رضا احمدزادهکاری از کارگروه پادکست هیئت هنرمحرم 1402#پادکست_تو_را_نیز_عاشورایی_است#پادکست_هیئت_هنر#پادکست#فتح_خون5. تو را نیز عاشوراییست - فصل پنجم - کربلا
06:14||Season 1, Ep. 5بسم الله الرحمن الرحیمفصل پنجمکربلانیم قرن از حجةالوداع نگذشته ،امت محمد(ص) تیغ بر اوصیای او کشیدهاند و با نام اسلام، قلب اسلام را که امام است، میدرند! اجسامشان به جانب قبله نماز میگزارند، اما ارواحشان هنوز همان اصنامی را میپرستند که ابراهیم شكسته بود. اجسامشان به جانب قبله نماز میگزارند، اما ارواحشان با باطن قبله که امامت است، پیكار میکنند. جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرک بتپرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود که بر زبان لاالهالااللّٰه براند؟عجب رازی در این رمز نهفته است! کربلا آمیزهٔ کرب است و بلا... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است. و آن تشنگی که کربلاییان کشیدهاند، تشنگی راز است. و اگر کربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ که می دانی ـ نرسند، چگونه جانشان سرچشمهٔ رحیق مختوم بهشت شود؟پس ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم! میگویی: مگر سر امام عشق را بر نیزه ندیدهای و مگر بوی خون را نمیشنوی ؟ کار از کار گذشته است. قرنهاست که کار از کار گذشته است... اما ای دل، نیک بنگر که زبان رمز، چه رازی را با تو باز میگوید: کلّ ارض کربلا و کلّ یوم عاشورا. یعنی اگرچه قبله در کعبه است.هر جا که پیكر صد پارهٔ تو بر زمین افتد، آنجا کربلاست؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره، که در حقیقت. و هر گاه که عَلَم قیام تو بلند شود عاشوراست؛ باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره. و اگر آن قافله را قافلهٔ عشق خواندیم در سفر تاریخ، یعنی همین.یعنی همهٔ ذرات عالم، از پای تا سر ، بقایشان به جذبهٔ عشقی است که آنان را به سوی امام میکشد، اما خود از این جذبه بیخبرند.پر روشن است که امام حسین(ع) در مرداب وجود عمر سعد به جستوجوی کدام گوهر نابی آمده است: شاید در این مرداب که روزگاری با اقیانوسهای آزاد پیوند داشته است هنوز نشانی از حیات باشد.امامْ آفتابِ کرامتی است که خود را از ویرانهها نیز دریغ نمیکند. آسمان را دیدهای که چگونه در گودالهای حقیر آب نیز مینگرد؟ آب را دیدهای که چگونه پستترین درهها را نیز از یاد نمیبرد؟امام را با خداوند عهدی است که غیر او را در آن راهی نیست، و بر همین پیمان است که امام پای میفشارد.راوی:الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلهاو تو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت، پاي به سياره زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي استکتاب فتح خون - شهید مرتضی آوینیبا صدای الهه آذریکاری از کارگروه پادکست هیئت هنرمحرم 1402#پادکست_تو_را_نیز_عاشورایی_است#پادکست_هیئت_هنر#پادکست#فتح_خون4. تو را نیز عاشوراییست - فصل چهارم- قافلهٔ عشق در سفر تاریخ
06:14||Season 1, Ep. 4بسم الله الرحمن الرحیمفصل چهارمقافلهٔ عشق در سفر تاریخقافلهٔ عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرمودهاند: کل یوم عاشورا و کُلُّ یَوْمٍ عاشورا و کُلُّ اَرْضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را میلرزاند و یاران حق را به فیَضان دائم رحمت او امیدوار میسازد. ... و تو، ای آن که در سال شصتویكم هجری هنوز در ذخایرِ تقدیر نهفته بودهای و اکنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیارهٔ زمین نهادهای، نومید مشو، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنهٔ خون توست و انتظار میکشد تا تو زنجیر خام از پای ارادهات بگشایی و از خود و دلبستگیهایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازَمان و لامَكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافلهٔ سال شصتویكم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی..اکنون هنگام آن است که در قافلهٔ امام، صف اصحاب عاشورایی از فرصت طلبان ابنالوقت و بادگرایان جدا شود، چرا که دیگر همه میدانند کوفه در تسخیر ابن زیاد است. از کوفه نسیم مرگ میوزد، نسیمی که بوی خون گرفته است... اما هنوز راههای بازگشت مسدود نیست و بیابان، وادی حیرتی است که از اختیار انسان تا جبروت حق گسترده است.هر انسانی را لیلةالقدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب میشود و حُر رانیز شب قدری اینچنین پیش آمد ... «عمر بن سعد» را نیز ... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَكُمْ هنوز گشوده است، چرا آن بابِ دیگر باز نباشد که: لَعَنَ اللّٰهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذِلكَ فَرَضِیَتْ بِه؟اگر کسی بینگارد که جدایی دین از سیاست تفكری است خاص این عصر ، در اشتباه است. بیاید و ببیند که اینجا نیز، نیم قرنی پس از حجةالوداع، همان انگار باطل حاکم است. حكام جوْر را در همهٔ طول تاریخ چارهای نیست جز آنكه داعیهدار این اندیشه باشند، اگر نه، مردم فطرتاً پیشوایان دین را به حكومت میپذیرند و حق هم همین است. اما در اینجا نكتهٔ ظریف دیگری نیز هست. ظاهرِ دین، منفکِ از حقیقت آن، هرگز ابا ندارد که با کفر و شرک نیز جمع شود و اصلاً وقتی که دین از باطن خویش جدا شود، لاجرم به راهی اینچنین خواهد رفت .قافلهٔ عشق به سرمنزل جاودان خویش نزدیک میشود...و این عاقبت کار عشق است. موکب امام به هر سوی که میرفت، به سوی دیگرش سوق میدادند تا روز پنجشبه دوم محرم سال شصتویكم هجری به کربلا رسید. و تو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت، پاي به سياره زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي استکتاب فتح خون - شهید مرتضی آوینیبا صدای مهران عباسیکاری از کارگروه پادکست هیئت هنرمحرم 1402#پادکست_تو_را_نیز_عاشورایی_است#پادکست_هیئت_هنر#پادکست#فتح_خون