Share

Medrick Talks l مدریک تاکس
مدریکتاکس- قسمت سیوهفتم- رامتین شهبازی؛ گفتوگو با سینما!
«سینما»؛ این ترکیبِ عجیبِ هنر و صنعت و رسانه و سرگرمی، از بدو پیدایش، محلِ توجه و بحثهای مختلف بوده است. فرقی هم نمیکرده است در کدام دوران و در چه ژانر و سبک و جریانی باشد. مناسبات هنر و زیباییشناسی در آن پررنگتر باشد یا قواعد و اقتضائاتِ بازار و تجارت. تفکر روشنفکری و رهاییبخش و آزاداندیشانه در آن جریان داشته باشد یا نوعی تخدیر و سرکوب و واپسگرایی.
«سینما» همیشه با «توجه» عجین بوده است، چون با تصویر و نگاه و حرکت سروکار داشته است و با جذبۀ خیال و تماشا و بعد، معنا و تفکر درآمیخته است. هم خودِ «فیلم»هایش، هم سازوکار تولید و نمایشاش و هم اخبار و حواشیاش. تجربۀ سینما، فیلمبهفیلم و مخاطببهمخاطب و دورانبهدوران، مثلِ ذاتِ خودش، دگرگونشونده و پرماجراست، چه از سوی مخاطبان تودهایِ همیشههمراهاش، چه از طرف جریانِ نقد و سینهفیلیا و چه از جانبِ فیلمکاوانِ برآمده از علوم انسانی.
سویۀ توجه ما در قسمتِ سیوهفتمِ مدریکتاکس، به این شکلِ سوم و نسبتاً متأخرِ «توجه» به فیلم و سینماست؛ جایی که مطالعات میانرشتهایِ سینما در آن قرار میگیرد. دکتر رامتین شهبازی، منتقد و مدرس هنر، در قسمتِ هفتم از فصلِ چهارمِ مدریکتاکس، برای ما از اهمیت مواجهه یا «گفتوگو» با سینما بهواسطۀ نگاه و رویکرد بینارشتهای به آن سخن میگوید.
More episodes
View all episodes

10. مدریکتاکس- قسمت چهلم- مهدی افروزمنش؛ جنوبِ شهر کجاست!؟
24:43||Season 4, Ep. 10موقعیتِ فرودستی در جغرافیای خاصِ «جنوبِ شهر»، شکلی از یک سبکِ زندگی با ویژگیهای مخصوصبهخود است. فارغ از هر قضاوتی، این زیست، بیانگرِ وضعیتی از یک نوعِ بودن و حضورِ اجتماعی است که در غوغای طبقۀ متوسط، بهخصوص در دو دهۀ اخیرِ جامعۀ ایران، گم و ناپیدا شده است؛ زیستی برآمده از نوعی نابرابریِ همیشگی که فراسوی این جادوی سرمایهداری و مصرف، با چشمانی خیره به نظارۀ جهانی شتابان نشسته است. ما، همۀ ما، با دیدهشدن، با نوشتهشدن، با روایتشدن و با نشانهها و ایبسا کلیشههای برساختهشده از خودمان، در گذرِ زمان شناخته و فهمیده و صورتبندی میشویم؛ فرآیندی که در «بازنمایی»ِ مدام از ما تکرار میشود و نسخههایی از ما برای خود و دیگری میسازد. آنچه هستیم، بودیم، میاندیشیم، رفتار میکنیم و ... در این مجموعۀ نشانگانی از خرد تا کلان، به ما هویتی برای متمایزشدن میدهد. فارغ از اینهمه اما، نگاه از درون با رویکردِ بهقولِ وبرِ جامعهشناس، «تفهمی»، سویۀ واقعیتر، روزمرهتر و نزدیک و نزدیکتر به هستیِ حقیقیمان را آشکار میکند. در قسمتِ چهلمِ «مدریکتاکس»، مهدی افروزمنش، نویسنده و روزنامهنگار، در مسیری از بازنمایی تا کشفِ واقعی و دروننگر، آن فضای کلیشهشدۀ «جنوبِ شهر» را میکاود تا دریافت و پیشنهادی تازه برای «فهم»ِ دوبارۀ طبقۀ فرودست، پیشِ روی ما بگشاید؛ مایی که سخت، گرفتار اسطورهها، نمادها و آیینهای گاه متصلبِ قضاوت و نمایش و شناختایم. مهدی افروزمنش، با آثارِ ادبیِ معطوف به همین فضا، به بررسیِ تؤامان توصیفی و انتقادیِ این موقعیت و بازنمایی آن در سینما و ادبیاتِ معاصر نشسته است.
9. مدریکتاکس- قسمت سیونهم- بهنام کامرانی؛ هنر، ضروریست!
29:04||Season 4, Ep. 9«هنر»، واقعاً کجای زندگیِ ماست؟ در چه مواقعی، حضورش را حس میکنیم؟ کجا نیاز به بودناش پیدا میکنیم؟ «هنر»، چهقدر با رفتار و روزمرۀ ما تنیده شده است؟ چهقدر دوروبرمان میبینیماش و رد و نشاناش را پیدا میکنیم؟ هنر، غیر از تمامِ بهرههای زیباشناختیاش که زیباست و ستودنی و پر از لذت و فهم، در متن زندگیِ روزمره و تاریخِ زیستِ ما کجا ایستاده است؟ با هنر، چه چیز عیان میشود و تخیلِ هنرمند، در آستانۀ کدام پیشنهادِ ویژه به جهانِ ما نشسته است؟ همه از هنر میگوییم و در عینِ حال، از هنر، غافلایم. شاید فوران و حجمِ فزایندۀ معیشت با چرخدندههای پر از تکرار و اصطکاکِ گذراندن و عبور و ندیدن و نشناختن و نفهمیدن، مقصرِ تماموقتِ همیشگی باشد، اما سایههای روی دیوار، خبر از نوری میدهند که تا ابد هست، هرچند دیر یا هرگز به چشم ما برسد؛ نوری که با طرحها و نقشها و غمزههای دلفریباش، روزی شاید بالاخره نجاتمان دهد. بله، هنر، ضرورتِ زندگیِ این دنیای ماست، چه بخواهیم و چه نخواهیم.ما در قسمتِ جدیدِ «مدریکتاکس»، از ضرورتِ هنر صحبت خواهیم کرد، آنهم بهواسطۀ روایتِ شنیدنیِ هنرمندی که در امرِ نقد و پژوهش هنری هم تجربهها و تلاشهای گستردهای داشته است.در قسمتِ سیونهمِ «مدریکتاکس»، دکتر بهنام کامرانی، هنرمندِ معاصر و مدرسِ هنر، روایتی دیگر از هنر در بستر فرهنگ و زندگی دارد.
8. مدریکتاکس- قسمت سیوهشتم- حسین ترکمننژاد؛ پهلوانان نمیمیرند!
29:25||Season 4, Ep. 8چهقدر اهلِ ادبیاتِ واقعی و اصیل هستیم؟ چهقدر بهدنبالِ معنای زندگی و چهبسا مرگ، در دنیایی شکوهمند و با ارزشهایِ والای انسانی هستیم؟ چهقدر میخواهیم و اساساً و میتوانیم از دلِ این واقعیتِ هرروزۀ گذرا و لغزان، به سوی نوعی «ابدیت» بهمیانجیِ «ادبیت» پلی بزنیم؟ و این جادوی کلمه که از معنا پر است، چهقدر ما را در برگرفته است، در سراسرِ همین رنج و گذرانِ معیشتی پرآشوب؟ «مدریکتاکس»، لحظهای توقف در این گرداب است؛ و چه بهتر که به اکسیر ادبیات و حماسه و زندگیِ پهلوانی گره خورده باشد، آنهم از زبان جوانی از همین نسلِ امروز که سخت شیفتۀ این جهانِ پر از معناست.راهِ ادبیات، راهِ زندگیست؛ راهی که به جایی آنسوی این «بودنِ مکرر» میرسد. زندگیِ راستین، در ادبیاتِ اصیل و واقعی، معنا مییابد؛ جایی که در قلبِ حماسهها و آن نگاه و رویکردِ کلاسیک و اصطلاحاً آرکائیک، و در لابهلای زیستِ قهرمانان اسطورهای و نوعِ بودنِ پهلوانانه، تعریف میشود. خواندنِ این آثارِ حقیقیِ بشری، نهفقط در کنشِ دنبال کردنِ تعدادی شخصیت و ماجرا، که در تأمل دوباره و دوباره در «معنایی گمشده» در دل تاریخ و زمانه، و بسط و گسترش و امتدادِ همان معنا در زمان، شکل مییابد؛ «خواندن»ای برای کشفِ معنای زندگی و مرگ، و برای فهمِ آنچه نه در گذشتههای دور و نه در دنیایی کهن، که در هر روزِ حیات، و حتی همین حیاتِ روزمرۀ مدرن و تکنولوژیک، با آن روبهروییم.قسمتِ سیوهشتمِ «مدریکتاکس»، روایتی دیگر از «شاهنامۀ» فردوسی و «ایلیاد»ِ هومر، دو گنجینۀ بزرگِ ادبیاتِ ایران و جهان، به انتخاب و خوانشِ «حسین ترکمننژاد»، مترجم و مدرسِ ادبیات است.
6. مدریکتاکس- قسمت سیوششم- هدیه هاشمی؛ چه کسی رتبۀ مرا جابهجا کرد!؟
31:37||Season 4, Ep. 6بعضی زندگیها ارزش زیستن دارند، چون پر از «راه حل»اند؛ همان چیزی که فکر میکنیم از دنیای ما رخت بربسته است یا حتی آنقدر سخت و ناممکن میدانیماش که دورتر و دیرتر از هر «اتفاق»ای تصورش میکنیم. در همین آشوبِ زمانه و در همین سیلِ اتفاقاتِ پریشان، راهحلها بهگونهای «مرموز» در همین جهانِ ظاهراً بهپایانرسیده، نهفته است. منتظر چه هستیم؟ گاهی یک «جابهجایی»ِ ساده، یعن همین پیشامدِ مکررِ روزمره، سرآغازِ یک «اتفاق»، یک «حرکت» و چهبسا یک «جابهجایی»ِ بزرگ و اساسی میشود. همهچیز در حالِ تغییر و دگرگونیست، بهخصوص احوالاتِ ما در همین روزگارِ عجیب و در همین روزهای سخت. اما زندگی، همیشه و در همۀ دورانها، واقعیتی ادامهدار است و رو به جلو. میشود با اتکا به همین واقعیت، از این جابهجاییها و تغییرات نترسید و خود را همیشه آمادۀ حرکتی جدید و سرآغازی نو کرد. شاید فکر کنیم همۀ اینها شعارهایی «انگیزشی» بیش نیست که در کتابهای خودیاری به وفور یافت میشود. اما در قسمتِ سیوششمِ مدریکتاکس، ما شاهد یک روایتِ «زنده» و بیادعا از همین شکل از زندگی هستیم، هدیه هاشمی، بانوی هنرمندِ عروسکساز، که طراحی و ساختِ عروسکِ محبوبِ «جنابخان» را در کارنامهاش دارد، راوی داستانِ این زندگیست...
5. مدریکتاکس- قسمت سیوپنجم- رشید کاکاوند؛ داستانهای باورکردنی!
30:11||Season 4, Ep. 5آثار هنری و ادبی، کجای دنیای «ما» ایستادهاند!؟ یا ما، در کدام بخشی از جهان آنها حضور داریم!؟ چگونه میشود به جهانی مشترک میان خودمان و هنر و ادبیات رسید؟ زندگی با هنر و ادبیات و حتی با زبانِ هنر و ادبیات، چگونه است؟ آنچه امروز هستیم و فکر و عمل میکنیم، چهقدر محصول مواجهۀ ما با آثار هنری و ادبیست؟ روزگار عجیبیست! گاهی همهمهای میان همۀ صداهای دیگر، اوج میگیرد و گوشها را تیز میکند؛ نه همهمۀ زمان و دوران، که صداهایی از اطراف. اطرافِ لبریز از قصه و شخصیت و داستان و جادو و تخیل؛ قصههای خوانده و دیده و شنیده شده، نشانی از زندگیهای نازیسته. این میان، منِ روبهرو با این حجمِ عظیم و عجیبِ آمدن و رفتن و تصویر و تصور، خود، نقش و رنگ و حضوری تمامعیار دارم. من جزئی از همۀ آنها و آنها همه جزئی از مناند؛ درست مثلِ یک بودنِ ابدی.شما دعوتاید به قسمتِ سیوپنجم مدریکتاکس، به سفری دورودراز به دنیای هزارتوی قصههایی که از قلمروی خیال و آرزو، به دنیای باور و کنش و حرکت و تکاپو قدم گذاشتهاند. دکتر رشید کاکاوند، کارشناس و مدرس ادبیات و هنر، ما را به این سرزمین ناشناخته و پهناور میبرد؛ به سرزمینِ داستانهای باورکردنی! و از یک عمر زندگی با زیبایی و تخیل و تجربۀ دوستی و معاشرت با شعر و ادبیات و هنر میگوید.
4. مدریکتاکس- قسمت سیوچهارم- بیژن بیرنگ؛ زندگی نخواستنی
29:11||Season 4, Ep. 4«زندگی برای هر کس معنا و مفهومی خاص دارد!» همین بهظاهر کلیشه، آغازِ ماجراست. شما دعوتاید به سفری ویژه؛ به روایتی جذاب و شنیدنی از هنرمندی بزرگ و خاطرهساز. شما چه فکر میکنید!؟ فکر میکنید آنسوی این دنیای رنگارنگِ پر از شور و رؤیا، چه نگاهی به زندگی نشسته است!؟ شاید به تعداد آدمها، نگاه و روش و منش در مواجهه با این همیشه هستِ البته نادیده و قدری پیچیده به اسم «زندگی» وجود داشته باشد. هر کس در این کرۀ خاکی، بهقدر توان و فهم و ارادۀ خود و البته محیط و زمانه و زمینهاش، سعی دارد به این تنها سرمایۀ حقیقیِ این جهان، رنگی از معنا و لذت و ارزش بزند. راهها اینجاست که انگار از هم جدا میشود، هرچند همه، درنهایت از قطعیتی مشخص به قطعیتی مشخصتر رهسپارند. ما در قسمتِ سیوچهارم مدریکتاکس، بیشازهمیشه بهدنبال «زندگی» هستیم، خودِ خودِ «زندگی» و نوعی بودنِ خاص از جنس نگاه هنرمندی که با آثارِ متنوع و خاطرهانگیزش همیشه از همین زندگی گفته است. بیژن بیرنگ، نویسنده، کارگردان و تهیهکنندۀ کارکشتۀ سینما و تلویزیون، حالا و پس از گذشت دههها باز هم برای ما از «زندگی» میگوید؛ این روایتِ متفاوت و جذاب در قسمتِ سیوچهارمِ مدریکتاکس را دریابید.
3. مدریکتاکس- قسمت سیوسوم- محمد صراف؛ شکستهای دراماتیک
16:52||Season 4, Ep. 3موفقیت و شکست مثل همۀ دوگانههای زندگی، دو روی یک سکهاند. اما چه میشود که اغلب، روی موفقیت، دیده میشود و کسی ازآن طرفِ ماجرا و چهبسا جذابیتهای دراماتیکاش کمتر چیزی میگوید!؟ هر موفقیتی، گویی «سایه»ای از شکست، همراه و همزادِ خود دارد. شکستها البته انگار همیشه محکوماند به تبعید به همان بخشی از وجودمان که تاریک و پنهان است، تا بیان نشوند و به چشم نیایند، بلکه کمتر آزارمان دهند. اما میشود تحویلشان گرفت، بغلشان کرد، حتی برایشان عزاداری کرد و بعدتر برای دیگران تعریفشان کرد تا جان بگیرند، روشن شوند و مثل واقعیت زندگی، حی و حاضر جلوی چشمان ما باشند. چگونه!؟ در قسمت سیوسومِ مدریکتاکس، محمد صراف، مستندساز و بنیانگذار «فیلمنت»، با تکیه بر تجربۀ زیستهاش روایتی متفاوت از داستانهای کمتر شنیدهشدۀ شکست در زندگی دارد و راهی میگشاید برای پذیرش طعم تلخ شکست و فراتر رفتن از آن، بهکمکِ جذابیتهای شیرین و دراماتیکاش!
2. مدریکتاکس- قسمت سیودوم- نوید پورمحمدرضا؛ همیشه پای یک «روایت» در میان است
28:10||Season 4, Ep. 2اینروزها همه از اهمیت قصه و روایت میگویند؛ اما آیا «راویان» هم، همه به یک اندازه در صحنه حاضرند!؟ چهقدر اهل روایتکردن هستید؟ چهقدر تا به حال، روایت شدهاید؟ اصلاً مگر روایت، دستِ خودمان است که اهلاش باشیم یا نباشیم؟ کجاست که روایت، خود را نشان میدهد؟ کجا میتوانیم راویِ روایت خود یا دیگران باشیم؟ این زندگی روزمرۀ سخت و پریشان در این دنیای ناهموار، چقدر امکانِ بهصدا درآمدنِ روایتها را به ما بخشیده است و اصلاً این روایتها چه دردی از ما و احوالِ عجیبوغریبمان دوا میکند؟ در قسمتِ سیودومِ مدریکتاکس، دکتر نوید پورمحمدرضا، شهرساز و تحلیلگرِ سینما و روایت، با تکیه بر تجربۀ زیسته در اینجا و اکنون، واگویهای از چگونگیِ روایت در روزگار ما طرح میکند. اینکه دستِ آخر این روایت است که میتواند رهاییبخش باشد؛ چراکه گویی «همیشه پای یک روایت در میان است!»