Latest episode
اپیزود اول فصل دوم - قهرمان
01:31:42|در اپیزود اول فصل دوم «قصه یک قصه» تصمیم گرفتیم دربارهی قهرمانهای زندگیمون و مواجهمون با مفهوم قهرمان صحبت کنیم. در این اپیزود با مجتبی جباری و عقیق فراهی گفتوگو کردیم. کسری، اصغر، علی و یاسمن میزبانان این اپیزود هستند. اپیزود «قهرمان» رو میتونید از تمام اپهای پادگیر بشنوید.اسپانسر این قسمت: برند زیورآلات دستبافت کندیس
More episodes
View all episodes
1. اپیزود صفر فصل دوم - براندازی
22:05||Season 2, Ep. 1ما با «قصه یک قصه» برگشتیم. این دورهای که نبودیم کلی دلمون برای قصهها تنگ شده و با فصل جدید تصمیم داریم بیشتر سراغ قصههای نوجوونها بریم و در کنارشون سعی کنیم قصهی آدمهایی که دوست داریم رو بشنویم.اپیزود صفر فصل دوم رو بشنوین که متوجه شین کدوممون و چرا براندازی کرده! «اینجا همهچی قصه داره...»11. اپیزود دهم - روایتی زنانه از زندگی در جغرافیای جهان سوم - سحر بیگی
01:13:36||Season 1, Ep. 11وقتی از چالشهای زیست زنان در جغرافیای جهان سوم صحبت میکنیم، ذهنمون از مثالهای زیادی عبور میکنه و نخ تسبیح رشتهی همهی مثالهای ذهنی ما مفهومیه به نام برابری.حالا سوال اینجا مطرح میشه که برابری در تقسیم نقش یا برابری در امکان ایفای اون.مهمون این اپیزود بر خلاف جریان رودخونه شنا کرده و روایتی شنیدنی از این تجربه برامون به ارمغان آورده. این قسمت میزبان سحر بیگی بودیم. اولین زن ایرانی تعمیرکار ماشینهای آفرود.-----حمایت مالی از پادکست قصه یک قصهاینستاگرام قصه یک قصه10. اپیزود نهم - در مسیر بازگشت - محمد لاریان
01:37:58||Season 1, Ep. 10وقتی مینوشم، مینوشم و وقتی میرقصم، میرقصم» هیچچیز مهمتر از این نیست که در لذت بردن از زندگی و رهایی حرفهای باشیم.لحظههای اوج سختی و رنج. اونجایی که فکر میکنی همهچیز تمام شده دو انتخاب داری؛ یا تموم میشی یا تمومش میکنی، بلند میشی و حرفهت میشه لذت بردن.این قسمت پای صحبتهای جذاب محمد لاریان نشستیم.--حمایت مالی از پادکست قصه یک قصهاینستاگرام قصه یک قصه9. اپیزود هشتم - کامبک - محسن شادلو
01:01:30||Season 1, Ep. 9وقتی فیلم میبینیم درگیر رسیدن و کشف پایان فیلم هستیمولی ما فکر میکنیم از شروعهای پرقدرت نباید غافل شد.شروعهاو باز آفرینیها----این قسمت از پادکست قصه یک قصه پای صحبت محسن شادلو نشستیم و از کامبکهای زندگیش شنیدیم.حمایت مالی از پادکست قصه یک قصهاینستاگرام قصه یک قصه8. اپیزود هفتم - اتاق ۸۱۵ - فرزانه حسینی
56:49||Season 1, Ep. 8جزییات تو را جادو می کنند و به طرز بیمار گونهای ریزبین میشوی، توجه میکنی و وقت زیادی داری آنقدر که نمیدانی چه کارش کنی. اکتشافات بزرگ و پوچَت کمک میکنند چشمانت را از ثانیه شمار ساعت برداری. همیشه از ساعت متنفر بودم.سقف این اتاق شبیه شکلات تختهای شیریرنگ بزرگی است با مربعهایی که با نظم و ترتیب کنار هم نشستهاند و در دل هر کدام، یک مربع کوچکتر جا خوش کرده است. درست بالای سر من شَتَک زرد رنگی چند مربع را مزین کرده است.اولین بار که دیدمش، بررسی احتمالات حسابی سرگرمم کرد. مثلا شاید مردی شاشبند شده باشد و یهو راهش باز شده و با فشاری باور نکردنی به سقف شتک زده باشد! شاید پرستاری تازه کار میخواسته داروی زردرنگی را هواگیری کند. شاید یکی از اعماق وجودش جوری زردآب استفراغ کرده که به سقف رسیده.اما من دوست دارم این لکههای زرد چند قاصدک باشند که فوت شدهاند در هوا شبیه همان قاصدکی که چشمان درشت و دماغ تیزی داشت و کتونی می پوشید و در بچگی از تلویزیون دیده بودم.چشمانم را میبندم و در چمنزاری دراز کشیدهام. سرم را می چرخانم و تو را میبینم درست لحظهای که لبانت غنچه شده و به آرامی هوایی از بینش خارج میشود و میرسد به پرههای قاصدک. سعی میکنم موسیقی تیتراژ آن انیمیشن را که خیلی زیبا وغمگین بود به خاطر بیاورم اما بی فایده است. دوباره چشمانم را میبندم و با پرههای قاصدک معلق در هوا پرواز میکنم. میخواهم هر جایی باشم غیر از اینجا. شهریور نود و هشت#اتاق_هشتصدوپانزده #فرزانه_حسينی--این قسمت از پادکست قصه یک قصه میزبان فرزانه حسینی بودیم که از دل بیماری و سختی آثار هنری جذابی خلق کرده.سایت فرزانه حسینیاینستاگرام فرزانه حسینیحمایت مالی از پادکست قصه یک قصهاینستاگرام قصه یک قصه7. اپیزود ششم - خانم مقدم - زهرا منصف
01:11:50||Season 1, Ep. 7«چند روزیست که از نوشتن گریزان. هنوز نمیخواهم مرگ مادرم را باور کنم و انگار نوشتن درباره این مرده مرگ او را مسجل میکند. حداقل این است که مرا به شدت خسته میکند. روزهای بدی است. خدایا تو که میتوانی آن بهشت کذایی را بیافرینی چرا ما را اسیر چنین جهنمی کردهای؟ به تو هیچ امیدی ندارم. هر چه هست در من است، به شرطها و شروطها. خندهدار است ولی راستی انگار اعصابم درد میکند. همهی این روزهای اخیر جانم لَخت و سنگین بوده است. گویی سربی در ان است که پیوسته مرا فرومیکشد و زمینگیر میکند. سرم خسته و مغزم تنبل است و چیزی در آن است که از کوفتگی فروافتاده است. مثل مردی که از راهی سخت و دراز رسیده باشد و از فرط خستگی، گرسنگی و تشنگی را از یاد برده، بر آستانهی در خانهاش به خاک افتاده باشد. صبحها از همیشه بدتر است. مامان گنجشکها را خیلی دوست داشت و جیک جیک آنها را که میشنید گاه بیاختیار میگفت جان! هر روز با صدای گنجشکها از خواب بیدار میشوم و میبینم از مادرم خبری نیست. چقدر تنها شدهام.بخشی از کتاب سوگ مادر - شاهرخ مسکوبشاهرخ مسکوب یکی از آن چهرههای ماندگار غریب و رنجدیدهی ادبیات ایران است. او اندیشمند و نویسندهی بزرگی است که چه در ایران و چه دوران مهاجرتش به فرانسه، زندگی تلخ و پرفراز و نشیبی داشته است. بیشتر آثار این نویسنده مربوط به شاهنامه میشود و به همین دلیل است که یکی از بزرگترین شاهنامهپژوهان ایران شناخته میشود.این قسمت از پادکست قصه یک قصه میزبان زهرا منصف بودیم. کسی که آشناییش با نوشتههای شاهرخ مسکوب، فصل جدیدی از زندگی رو براش رقم زدهحمایت مالی از پادکست قصه یک قصه